برگرفته از کتاب صفدر و صفورا، نوشته رضا هوشمند، نشر مشق شب 1401
صفورا: شهریها برای اینکه دوستداشتنشان را به هم ثابت کنند، چه میکنند؟
صفدر: به هم گل میدهند.
صفورا: وقتی هم که ماجرایشان تمام میشود؟
صفدر: به گلهای هم آب نمیدهند!
صفورا: شهریها زود به زود عاشق میشوند؟
صفدر:عاشق شدن ربطی به شهری و روستایی ندارد،شهریها زودتر فارغ میشوند!
صفورا: چقدر ساده میآیند و میروند.
صفدر: شاید ساده بیایند، اما ساده نمیروند.
دخترانشان، پشت آرایشهای غلیظشان خاطرهٔ هزار آمدن نرفته را مخفی کردهاند.
صفورا: و پسرانشان؟
صفدر: ماشینهایشان را عوض میکنند و کمتر به خیابانهایی سر میزنند که در آنها خاطره دارند!