صفورا: آبادی از کی ، از کجا آغاز شد؟
صفدر: شنیدهام مردمِ کاروانی که در جستجویِ آرامش و آسایش، رنج سفر را هموارِ تن کرده بودند با دیدن کاریزی، چشمهای یا آبراهی، شتر خواباندند و ماندگار شدند.
همین است که نامش آبادی شده.
اما گمان نمیکنم اینگونه باشد.
صفورا: از بی بی سکینه شنیدهام
آبادیها با زنان آغاز میشوند.
هرجا زنی کودکی را زمین بگذارد
آبادی است،
برکت است،
گشایش و روزی است.
صفدر: آری همین است.
درختان را مردان کاشتند و زنان با دستهای نجابت آبشان دادند.
اما به نام باغبان که مرد است تمام شد.
آبادی هم چنین است با زنان آغاز میشود اما عمارتها
باغ ها،
و دشتها در مالکیت مردان است.
صفورا: سالهاست آبادیها چنین آغاز میشوند،
اما اینجا در من، مادری کودکش را زمین گذاشته است.
اینجا آبادی من است.
من آبادیم را مدیونِ آغازی هستم که صفدر با دستهایش کشف کرده است.
آن کودک دیروز
امروز بزرگ است و آبادیِ درون من،
پر از درخت و باغ و دشت است.
آبادی من مردانش نه مالک باغها، دشتها و درختها و زنانش نه صاحب رنجها هستند.