🔺️ به خاطر دوست داشتن
پل الوار
تو را به جای همه کسانی که نشناختهام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب میشود دوست میدارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست میدارم
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست میدارم
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم
تو را به خاطر بوی لالههای وحشی
به خاطر گونهی زرین آفتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه کسانی که ندیدهام دوست میدارم
تو را برای لبخند تلخ لحظهها
پرواز شیرین خاطرهها دوست میدارم
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم دید دوست میدارم
اندازه قطرات باران، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم
تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست میدارم
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همهی کسانی که نمی شناختهام… دوست میدارم
تو را به جای همهی روزگارانی که نمی زیستهام… دوست میدارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود و
برای نخستین گناه،
تو را به خاطر دوست داشتن، دوست میدارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم، دوست میدارم.
🔺️آزادی
پل الوار
بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را.
روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را.
بر تصاویر فاخر
روی سلاح جنگیان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را.
بر جنگل و بیابان
روی آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکیم
می نویسم نامت را.
بر شگفتی شبها
روی نان سپید روزها
بر فصول عشق باختن
می نویسم نامت را.
بر ژنده های آسمان آبی ام
بر آفتاب مانده ی مرداب
بر ماه زنده ی دریاچه
می نویسم نامت را.
روی مزارع ، افق
بر بال پرنده ها
روی آسیاب سایه ها
می نویسم نامت را.
روی هر وزش صبحگاهان
بر دریا و بر قایقها
بر کوه از خرد رها
می نویسم نامت را.
روی کف ابرها
بر رگبار خوی کرده
بر باران انبوه و بی معنا
می نویسم نامت را.
روی اشکال نورانی
بر زنگ رنگها
بر حقیقت مسلم
می نویسم نامت را.
بر کوره راه های بی خواب
بر جاده های بی پایاب
بر میدان های از آدمی پُر
می نویسم نامت را.
روی چراغی که بر می افروزد
بر چراغی که فرو می رد
بر منزل سراهایم
می نویسم نامت را.
بر میوه ی دوپاره
از آینه و از اتاقم
بر صدف تهی بسترم
می نویسم نامت را.
روی سگ لطیف و شکم پرستم
بر گوشهای تیز کرده اش
بر قدم های نو پایش
می نویسم نامت را.
بر آستان درگاه خانه ام
بر اشیای مأنوس
بر سیل آتش مبارک
می نویسم نامت را.
بر هر تن تسلیم
بر پیشانی یارانم
بر هر دستی که فراز آید
می نویسم نامت را.
بر معرض شگفتی ها
بر لبهای هشیار
بس فراتر از سکوت
می نویسم نامت را.
بر پناهگاه های ویرانم
بر فانوس های به گِل تپیده ام
بر دیوار های ملال ام
می نویسم نامت را.
بر ناحضور بی تمنا
بر تنهایی برهنه
روی گامهای مرگ
می نویسم نامت را.
بر سلامت بازیافته
بر خطر ناپدیدار
روی امید بی یادآورد
می نویسم نامت را.
به قدرت واژه ای
از سر می گیرم زندگی
از برای شناخت تو
من زاده ام
تا بخوانمت به نام:
آزادی
🔺️ دیگر ترکت نخواهم کرد
پل الوار
جلو خودم را نگاه کردم
در جمعیت تو را دیدم
میان گندمها تو را دیدم
زیر درختى تو را دیدم.
در انتهاى همه سفرهایم
در عمق همه عذابهایم
در خَم همه خندهها
سر بر کرده از آب و از آتش،
تابستان و زمستان تو را دیدم
در خانهام تو را دیدم
در آغوش خود تو را دیدم
در رؤیاهاى خود تو را دیدم
دیگر ترکت نخواهم کرد.
ترجمه از #احمد_شاملو
🔹 الوار با نام اصلی اوژن گریندل در سال ۱۸۹۵ در سن دنیس فرانسه به دنیا آمد. او تک فرزند بود و سرودن اشعار پل الوار از همان نوجوانی شروع شد. الوار جوان هنگام نقاهت از یک بیماری جدی در سوئیس، شاعران نمادگرا و آوانگارد مانند آرتور رمبو، شارل بودلر و گیوم آپولینر را مطالعه کرد. او همچنین خواندن هلن دمیتریونا دیاکانووا (معروف به گالا، جوان روسی که اولین همسر او خواهد بود) و دیگر نویسندگان روسی چون فئودور داستایوفسکی و لئو تولستوی را آغاز کرد.
پل الوار و همسرش ماریا بنز معروف به نَش الوار
پل الوار با نام اصلی اوژن گریندل در سال ۱۸۹۵ در سن دنیس فرانسه به دنیا آمد. او تک فرزند بود و سرودن اشعار پل الوار از همان نوجوانی شروع شد. الوار جوان هنگام نقاهت از یک بیماری جدی در سوئیس، شاعران نمادگرا و آوانگارد مانند آرتور رمبو، شارل بودلر و گیوم آپولینر را مطالعه کرد. او همچنین خواندن هلن دمیتریونا دیاکانووا (معروف به گالا، جوان روسی که اولین همسر او خواهد بود) و دیگر نویسندگان روسی چون فئودور داستایوفسکی و لئو تولستوی را آغاز کرد.
پل الوار در طول جنگ جهانی اول به ارتش ملحق شد و تجربه او به عنوان یک پزشک و عضو پیاده نظام – از جمله گازگرفتگی – تأثیر عمیقی بر جهان بینی او داشت. اولین کتاب شعرهای او با نام «پل الوار» در سال ۱۹۱۷ منتشر شد و او را با دنیای آوانگارد پاریس آشنا کرد. الوار که عضوی از دادا بود، در تولد سوررئالیسم نیز نقش داشت. او با ماکس ارنست همکاری کرد و آثاری مانند Repétitions (1922) را تولید کرد. آثار الوار از این زمان به دلیل تأکید بر جابجایی زبانی و معنایی شناخته شده است. او در اشعار خود تلاش می کرد تا امکان درک بصری و حسی معنای شاعرانه را فراهم کند.
در سال ۱۹۲۴، الوار Mourir de ne pas mourir را منتشر کرد، کتابی که به نظر میرسید این کتاب آخرین جلد او باشد. حمایت مالی پدرش را نیز از دست داد. او در مارس ۱۹۲۴ ناپدید شد و مرده فرض شد. با این حال، او به سادگی از پیامدهای رابطه گالا با ارنست فرار کرده بود و به دور دنیا سفر می کرد. الوار در سال ۱۹۲۴ به فرانسه بازگشت و به یکی از صداهای پیشرو در جنبش سوررئالیستی تبدیل شد. او را بهطور گستردهای بهترین شاعر سوررئالیست میدانند و کتابهای سوررئالیستی او شامل Capitale de la douleur (1926)، La Rose publique (1934) و Les Yeux fertiles (1936) است. الوار و گالا در سال ۱۹۳۰ از هم جدا شدند و چهار سال بعد، او بعداً با ماریا بنز معروف به نش ازدواج کرد. او الهام بخش برخی از زیباترین شعرهای الوار بود.
نیمه آخر زندگی الوار با تعهدات سیاسی مشخص شد: او توسط جنگ داخلی اسپانیا گالوانیزه شد و تعهد خود را به کمونیسم تجدید کرد. در اواخر دهه ۱۹۳۰، او سوررئالیسم را به کلی کنار گذاشته بود. در طول جنگ جهانی دوم، او برای مقاومت نوشت و اولین مجموعه شعر منتشر شده در فرانسه اشغالی، Le Livre ouvert (1940، ۱۹۴۲) را نوشت. نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا نسخه هایی از شعر «لیبرته» او را به عنوان بخشی از کمپین تبلیغاتی ضد نازی خود به اروپا انداخت و اشعار دیگر به صورت مخفیانه از ایستگاه های رادیویی حامی متحدان پخش شد. پس از جنگ، الوار به نوعی سفیر فرهنگی شد و به طور گسترده در اروپا سفر کرد. نش در سال ۱۹۴۶ درگذشت و الوار در سال ۱۹۵۱ با دومینیک لور ازدواج کرد، در همان سالی که آخرین کتاب خود را با نام Le Pénix (ققنوس) منتشر کرد. او در سال ۱۹۵۲ درگذشت.
فک کنم پل الوار یکی از معشوقه های شعری مه مخصوصا شعر دوس داشتن