عالی جنابِ نور سلام!
شمعدانیام.
گلدان نشینِ مهربانی شما.
پنجره باز بود، نسیم پیام رسان،
گفتیم انشا کنیم ارادتمندیمان را.
حال چشمهایت در تماشای زلف های آبِ زلال خانه چطور است؟!
هنوز هم پیشانی مادر دور باشِ رنج و دردش را مدیون بوسههای توست؟!
حال قرآن و حافظت چطور است؟!
آن شب یلدایی نبودی،
زمانه فال مرا دیگر گونه گرفت.
آقا جان!
فال وطن را طوری بگیر که لبخند.
همان برگ که میدانی بیاید.
غم بس است.
فال شادمانی بگیر.
هر جای خانه تابناک است جای قدمهای مردانهات پدر
دیگران گمان میکنند خورشید با اذان میآید و غافلند، دوباره مشغول قدم زدن از تارک تا پایین دست حیاطی.
جای قدم ها نور است.
نور دستانت چه این سوی بودن، چه آن سوی نفس، حیات است.
شمعدانی جانش را در آغوش نور یافته است.
وقتی گل میدهد
همه شمعدانی را ستایش میکنند.
کسی از نور نمیگوید.
حال آنکه از شکاف هر ترک از دستان تاول دارت نور به قلبت رسیده و بازتابش آیه های
قرآنی است که بالای سرِ سفر میگیری.
نور همان ” خیر ببینی” است که با چشمهایت، وقتی کاسه آب را برایت آوردم نثارم کردی.
زبان میگشایم و ایستاده در محضرت، میایستم و شما را بانی همه این برازندگیها میدانم.
بودنم را مدیون هستیات میدانم.
هرجا که باشی
توفیر ندارد
یا با شوق دیدارت
یا غم دوریت،
چه این سوی بودن
چه آن سوی نفس
صدایت میزنم
آقا جان!
سلام
حیات تویی
زندگی،
و غرور تویی
#روز_پدر_ارجمند_است
#رضا_هوشمند
درود وتحیات الهی بر سرورمهربان و سخندان ، هزاران آفرین به قلم شیرین و بهجت انگیز شما با این مضمون شیوا که با هرسطرآن انسان را دردنیای ویژه ای سیر وگردش می دهد و خاطرات خوشی را زنده می کند. حقیرکه با قلم ناتوان خود قادر به بیان مکنونات قلبی ام نیستم . روزمبارک پدر را به محضر شریف تبریک وشاد باش عرض می کنم و ازدرگاه ایزدِ جان آفرین برایتان سلامتی وسعادت وعزّت روزافزون مسألت دارم.
درود و مهربانی استاد رحمت الله نجاتی عزیز با سواد و دوست داشتنی
چقدر خوب است که سایت مشق شب و مخاطبان آن با پیام و قلم شما آشنا میشوند.
درود خوانندگان و مخاطبان آثارتان را خدمت شما ارائه میدهم و امیدوارم سربلند و خوشحال باشید