خودآگاهی و هوش هیجانی
خودآگاهی بخش مهمی از هوش هیجانی است. به همین علت است که دانیل گولمن، نویسنده کتاب هوش هیجانی، آن را به عنوان اولین شایستگی از پنج شایستگی (خودآگاهی، خود تنظیمی، مهارتهای اجتماعی، همدلی و انگیزه)که هوش هیجانی را تشکیل میدهد، معرفی کرده است.
برای افرادی که فاقد خودآگاهی هستند، داشتن یک زندگی واقعاً شاد و سازنده بسیار سخت است. زیرا بدون آگاهی و درک از خود، و احساسی از خود که ریشه در ارزشهایمان دارد، آگاهی از احساسات دیگران و پاسخ دادن به آنها دشوار است.
دانیل گلمن، نویسنده کتاب هوش هیجانی در کتاب خود از تاثیرگذار در EQ صحبت میکند و نشان میدهد که چقدر هوش هیجانی در رسیدن به موفقیت مهمتر از آی کیو است.
مهارتهای زندگی شامل ده مهارت اصلی است.
- مهارت حل مسئله
- مهارت تفکر نقاد
3.مهارت تفکر خلاق
4.توانایی برقراری ارتباط موثر
5.مهارت ایجاد و حفظ روابط بین فردی
6.مهارت تصمیمگیری
7.مهارت همدلی
8.مهارت مقابله با استرس
9.مهارت مقابله با هیجانها
10.مهارت خودآگاهی است.
- نظریه خودآگاهی چیست؟
نظریه خودآگاهی مبتنی بر این ایده است که شما افکارتان نیستید، بلکه وجود مشاهده کننده افکارتان میباشید. شما متفکر، متفاوت و جدا از افکار خود هستید (دووال و ویکلاند، 1972).
ما میتوانیم روز خود را بدون تامل درونی و فکر زیاد گذرانده و صرفاً اندیشیده و احساس کرده و آنطور که میخواهیم رفتار کنیم. با این حال، قادریم توجه خودمان را بر خود درونی نیز متمرکز کنیم، توانایی که دووال و ویکلاند (1972) آن را “خود ارزیابی” نامیدند.
هنگام خودارزیابی، ممکن است به این فکر کنیم که آیا آنطور که «باید» فکر، احساس و عمل میکنیم و یا از استانداردها و ارزشهای خود پیروی میکنیم. از این امر بعنوان مقایسه با استانداردهای صلاحیت خود یاد میشود. ما روزانه این کار را انجام داده و از این استانداردها به عنوان راهی برای قضاوت درباره درستی افکار و رفتار خود استفاده میکنیم.
استفاده از این استانداردها مولفه اصلی تمرین خودکنترلی محسوب میشود، چون درستی انتخابهایی که برای رسیدن به اهداف خود انجام میدهیم را ارزیابی و مشخص میکنیم.
تحقیق در مورد این موضوع
این نظریه برای چندین دهه وجود داشته و محققان زمان زیادی برای بررسی صحت و درستی آن داشتهاند. شناخت عمیق خودآگاهی، الزامات و مزایای آن میتواند چارچوبی سالم برای تقویت خودآگاهی در خود و دیگران در اختیار ما قرار دهد.
طبق این نظریه، دو نتیجه اولیه از مقایسه خودمان با معیارهای صلاحیت وجود دارد:
- ((موفق میشویم ))یا بین خود و استانداردهایمان یک همسویی پیدا میکنیم.
- ((شکست میخوریم)) یا تناقضی بین خود و استانداردهایمان مییابیم (سیلویا و دووال، 2001).
هنگام یافتن تناقض بین این دو، با دو انتخاب مواجه خواهیم شد: تلاش برای کاهش تناقض یا اجتناب کامل از آن.
تئوری خودآگاهی (و تحقیقات بعدی) نشان میدهد که چند عامل مختلف بر نحوه پاسخگویی ما تأثیر گذارند. اساساً این به نحوه تصور ما از نتیجه آن بستگی دارد. اگر باور داشته باشیم که شانس اندکی برای تغییر این تناقض وجود دارد، به اجتناب از آن تمایل خواهیم داشت. در صورتیکه معتقد باشیم که احتمال افزایش همسویی بین ما با استانداردهای صلاحیتمان وجود دارد، اقدام میکنیم.
اقدامات ما همچنین بستگی به میزان زمان و تلاش ما برای همسویی مجدد دارد. هرچه پیشرفت کندتر باشد، احتمال کمتری برای تلاش مجدد وجود دارد، به خصوص اگر اختلاف درک شده بین خودمان و استانداردهایمان زیاد باشد (سیلویا و دووال، 2001).
در اصل، این بدان معناست که وقتی با اختلاف قابل توجهی مواجه میشویم که مستلزم کار مداوم و تمرکز زیاد است، اغلب به سادگی خود را به زحمت نینداخته و از خودارزیابی در مورد این اختلاف خاص اجتناب میکنیم.
علاوه بر این، سطح خودآگاهی ما با احتمال موفقیت در اصلاح خود و استانداردهایمان برای تعیین اینکه چگونه در مورد نتیجه فکر میکنیم، تاثیر متقابل دارد. زمانی که خودآگاه بوده و معتقد باشیم شانس موفقیت زیاد است، معمولا،ً سریعاً آن موفقیت یا شکست را به تلاشهای خود نسبت میدهیم.
برعکس، هنگامی که خودآگاه هستیم ولی معتقدیم که شانس کمی برای موفقیت وجود دارد، به این عقیده تمایل پیدا میکنیم که نتیجه بیشتر تحت تأثیر عوامل خارجی قرار دارد تا تلاشهای ما (سیلویا و دووال، 2001). البته گاهی موفقیت ما در همسویی با استانداردهایمان تا حدی توسط عوامل خارجی کنترل میشود، اما ما همیشه در موفقیتها و شکستهای خود نقش داریم.
جالب اینکه ما تا حدی نیز بر استانداردهای خود کنترل داریم، به طوریکه اگر متوجه شویم در حد و اندازه آنها نیستیم، احتمالا” آنها را تغییر دهیم (دانا، لالوانی و دووال، 1997).
اگر بجای خود بیشتر روی استانداردها تمرکز کنیم، این اتفاق بیشتر میافتد. در صورتیکه هنگام تمرکز بیشتر بر عملکرد خود بجای استانداردها شکست بخوریم، به احتمال زیاد استانداردها را مقصر دانسته و آنها را متناسب با عملکرد خود تغییر میدهیم (دانا و همکاران، 1997).
هر چند ممکن است صرفاً تقصیر را متوجه استانداردها دانسته و در نتیجه از مسئولیت شانه خالی کنیم، اما موقعیتهای فراوان با استانداردها بیش از حد سختگیرانه وجود دارند. دفاتر مشاوران مملو از افرادی است که خود را با استانداردهای غیرممکن سر پا نگه داشته و در مقایسه با استانداردهای درونیِشان هیچ شانسی برای موفقیت به خود نمیدهند.
از تحقیقات در مورد خودآگاهی مشخص است که این عامل مهمی در نحوه تفکر، احساس، عمل و واکنش ما به افکار، احساسات و اعمالمان میباشد.