استاد دکترحسن ذوالفقاری، پهلوان عرصه پژوهشهای ادبی_فرهنگی پر کشید
به قلم استاد دکتر سید محمد ترابی
انالله و اناالیه راجعون
تا نگرید بر غم مرگ حسن چشمان من
کاشکی بر مرگ من بگریستی چشم حسن!
مردم شریف دامغان!
بزرگان، فرزانگان، دانشمندان، دانشجویان، هنرمندان!
امروز از بامداد پگاه در مرگ زودهنگام و نابهنگام دوست شریف و متینم، #شادروان دکترحسن_ذوالفقاری میگریستم و ناآرام بودم، قدم میزدم و اندوه میخوردم. ممنونم از مارکتواین که با وجود آنکه طنزپرداز است، سخنی به جِدّ دارد که فکر و حواس مرا از تلخیِ مرگ دوستم حسن، به شیرینی و شُکوه زندگیاش جلب و جذب کرد. سخنی که مرا به یاد پهلوانی و قهرمانی این مرد بزرگ انداخت، در همه عرصههای گوناگون زندگی، در تدریس، در تحقیق، در تشویق دانشجویانش به کارهای مفید، در همسر و پدر نمونه بودن! مارکتواین، مرد بزرگی که جهان وجود او را در نیمه اول قرن نوزدهم به انگلیس و امریکا هدیه کرد و با کتابهای قشنگش «ماجراهای تام سایر»، «ماجراهای هاکلبری فین» به سهم خودش به زندگی ما انسانها زیبایی بخشیده است، یکجا گفت:
!A man who lives his life to the fullest, is prepared to meet his death at any time
انسانی که در حدّ اعلای زندگیاش میزیید، با تمام ظرفیت زندگیاش میزیید، خود را به حدّ اعلا میرساند، آماده است تا هر زمانی مرگ را بپذیرد!
این سخن مارکتواین کمی مرا آرام کرد.
دکتر ذوالفقاری
lived his life to the fullest of it
او در حدّ اعلای زندگی خود زیست!
او در نیمقرن عمر بابرکت خود، یک تنه به اندازه چند تَن در چند قرن کار کرد. دلم برای او نباید بسوزد چون رفت و ویرانیهای از امروز به بعد سرزمینش را نخواهد دید، دلم برای همسرش، فرحنازخانم میسوزد و برای زهرا و سینای عزیز، برای برادرزادههایش سمیّه و وحیده و مسعود گرامی و برای خودم میسوزد که هروقت از تهران میآمد، زنگ در را میزد و بی هیچ آدابی و ترتیبی قدمی به خانهام میگذاشت! دلم برای این سرزمین، برای ادبیات و فرهنگ ایرانزمین میسوزد!
دکتر ذوالفقاری در همسایگی مسجد جامع دامغان، از بازار قیصریه، کنار تکیه خوریا برخاست و خطه وسیعی از این جهان را زیر کاشت و داشت زبان و ادبیات و فرهنگ ایرانی برد، تا شانگهای چین هم رفت! ممکن است بگوییم کاش میماند و فرصت برداشت آنچه را کاشته بود مییافت اما جای شکر دارد که شاگردانی برجا گذاشت تا آنچه او کاشته است برداشت کنند! دکترحسن مانند اسمش حَسَن بود!
برای دامغان و ایران هنوز خیلی زود بود که او را از دست بدهد اما چه میتوان کرد؟ به که میتوان شکایت برد؟ از دست که میتوان گله کرد! در سرنوشت زبان و ادبیات فارسی نمیدانم چه چیزی نابهجا یا ناجور رقم خورده است که بزرگانی که نامشان حسن است زودهنگام ما را ترک میکنند! شاید گرفتار خیالات و اوهامم! یا شاید در دل هزاران پیچیدگی که در این جهان نهاده شده است و ما سر از آنها در نمیآوریم این هم یکی باشد. من چندتن از دوستان و استادان و شاگردانم را با نام حسن به مرگ زودرس از دست دادهام. دکتر امیرحسن یزدگردی، دکتر سیدحسن سادات ناصری، دکتر حسن حائری، دکتر حسن محمدی، و دکتر حسن ذوالفقاری و چندین و چند حسنِ دیگر! چه راز و رمزیست، نمیدانم. وجه مشترک این نیکنامان که زود رفتند نیکی خُلق و خو و رفتار و کردارشان بود. متانت، نجابت، رفاقت خالص، صمیمیت بیغرض! گویی دنیای ما هرچه زشتتر و کریهتر میشود کمتر میتواند خوبان را برتابد! پناه به ذات پاک خداوند میبرم و ایران و مردم عزیزش را به او میسپارم.
#دکترسیدمحمدترابی
هجده تیر هزاروچهارصدویک
https://t.me/Dr_s_m_torabi
نمونه هایی از آثار استاد حسن ذوالفقاری از چهره های صاحب نام فرهنگ و ادب ایران و جهان
پی نوشت:
انالله و اناالیه راجعون
تا نگرید بر غم مرگ حسن چشمان من
کاشکی بر مرگ من بگریستی چشم حسن!
مردم شریف دامغان! بزرگان، فرزانگان، دانشمندان، دانشجویان، هنرمندان!
هنوز شهر عزیزتان از زیر بار اندوه از دست رفتن یک دانشمند بلندپایه(شادروان استاد احمد مهدوی دامغانی) بیرون نیامده بود که اندوه بزرگ دیگری از گرد راه رسید و فضا را تیره و تار ساخت! استاد #دکترحسنذوالفقاری، پهلوان عرصهٔ پژوهشهای ادبی_فرهنگی پر کشید و آسمانی شد! رخدادی که هرگز به ذهنمان نرسیده بود و ضمیرمان آمادگی پذیرش آن را نداشت.
به این مناسبت با تمام وجود و از صمیم قلب اندوه عمیقم را ابراز میدارم و به خانوادهٔ عزیزش و همسر داغدار و سینا و زهرای گرامی و یکیک شما شهروندان عزیز تسلیت عرض میکنم. دامغان یکی از مردان بزرگ خود را از دست داد.
خدایش رحمت کناد!
آرزو دارم روان روشن و بلندش در فردوس خداوند متعال آرام گیرد و جاودان ماند.
شهروند سوگوار شما: #سیدمحمدترابی
https://t.me/Dr_s_m_torabi