چهارشنبه سوری دوباره آمد تا من دوباره زردیهای آتش را به جان بخرم و سرخی های فراهم آمده در اینهمه سال از جوانی تا امروز فرتوتی را پیشکش کنم.
آتش دوباره آمده است تا نه همچون ابراهیم دوست خداوند که همچون الوارهای خشک و لاغر، پاهایم در آتش بسوزند و بدانم راه نه این بود که من رفتم.
تا بدانم گلستان نشد راه آتش بازی من.
تا بدانم بعد از زمستان پاییز دوباره خواهد آمد و خودم را برای تکلیف های نانوشته،
مشق های خط نخورده
خودم را برای ترکه معلمان نوباوه باید آماده کنم.
من باید زمان یا مقلب القلوب کجای گذشته بایستم تا تو راه را نشانم دهی؟!
چهارشنبه سوری دوباره آمد تا جای سوختنم تیر بکشد.
تا همچون روزگار دور کودکی بگویم:
“اصلا هم درد نداشت”
#رضا_هوشمند
#چهار_شنبه_سوری