نا آراسته: نامرتب، بدون آراستگی
نااهل: آنکه به اصول اخلاقی پایبند نباشد
ناباب: آنکه دارای اخلاق و رفتار ناشایست است.
ناباک: نترس
نابایسته: ناباب، نا اهل
نابسود: لمس نشده، دست نخورده
نابهنگام:آنچه به طور ناگهانی یا زودتر از زمان مقرر اتفاق بیفتد، بی موقع
ناپدرام: ناشاد، غم آلود
ناپروا:نترس، بی پروا، بی باک
ناتراز: دارای عدم تعادل
ناتلنگ: بد عهد، بی وفا
ناتو: بد ذات و خبیث
ناتورالیسم: مکتبی در ادبیات که به تقلید از طبیعت معتقد است و سجایای اخلاقی افراد و اجتماع را مربوط به تاثیر وضع جسمی، زیست شناسی، وراثت، و محیط آنها میداند؛ طبیعتگرایی
ناثر: نثر نویس، نویسنده
ناجایگاه: نابجا، بی مورد
ناجی:نجات دهنده
ناحفاظ: بی شرم، بی حیا؛ فاسق، بدکار
ناخس: ویژگی دردی که در آن بیمار فکر میکند در بدنش سوزن فرو میکنند
ناخلف: آنکه فاقد خصلتهای پسندیده است؛ ناشایست
ناخن از دنیا برکشیدن: (مجاز) ترک تعلقات دنیوی کردن
ناخن افکندن: تسلیم شدن
ناخن بگرفته بودن: (مجاز) بی ارزش بودن
ناخن به دل کسی زدن: (مجاز) صدمه زدن به او
ناخن به هم زدن: (فرهنگ عوام) به هم زدن ناخنها برای اینکه بین دو یا چند نفر دعوا شود.
ناخوانده ملا: (طنز)(مجاز) نادان و پر مدعا
ناخوب: بد، زشت
ناخوب کار: آنکه کار ناپسند میکند، بد عمل
ناخوبی: زشتی
ناخوددار: (مجاز) ویژگی آنکه هیجانهای احساسی خود را آشکار میکند
ناخوش: مریض، بیمار
ناخوش آواز: فاقد آواز خوش
ناخوش دلی: نارضایتی و کراهت
ناخوش دیدار: (مجاز)دارای منظر یا چهره زشت
ناخوشگوار: ویژگی نوشیدنی و یا غذایی که خوش طعم نباشد
نادار: فقیر؛ تهی دست
نادبیر: آنکه نوشتن نمیداند
نادر: آنچه به ندرت یافت میشود
نادی: ندا دهنده
ناربن: درخت انار
نار پرست: آتش پرست
نارپستان: دارای پستان برجسته و سفت
ناردانه: دانه انار
نارسیسیسم: خودشیفتگی
ناروزبه: بدبخت
نارین قلعه: قلعه کوچک مرکزی در قلعههای چند تو
ناز: کرشمه، غمزه
ناز بر کسی فروختن:خود را از او برتر دانستن وبر او فخر و مباهات کردن
نازِ جانِ قد شیرین کار: برای تحسین و تشویق ورزشکار گفته میشود
ناز شتری: غمزه شتری
ناز شست(شصت): (مجاز) آنچه به عنوان پاداش به کسی، به ویژه به آنکه هنرنمایی کند، میدهند
نازبو: ریحان
نازخاتون: خوراکی که از کدو یا بادمجان تنوری، سبزی، سیر، و آبغوره یا آب انبار تهیه میشود.
نازک اندام: دارای اندام ظریف و زیبا
نازک اندیش: باریک بین
نازک جگر: زودرنج
نازک خیال: آنکه تخیلی لطیف و دقیق دارد، نازک اندیش
نازک طبع: (مجاز) دارای طبعی حساس و اثر پذیر
نازیبا: زشت
ناس: مردم
ناس: نوعی ماده مخدر شامل آهک و تنباکو
ناساز: ناموزون، بی تناسب
ناسخ: از اعتبار اندازنده، نسخ کننده؛ باطل کننده
ناسخ و منسوخ: ویژگی احکام و آیاتی که یکی دیگری را نسخ میکنند.
ناسره: دارای معنی و مفهوم نادرست
ناسک: عبادت کننده
ناسوت: عالم طبیعت و اجسام
ناسوده: نا آرام
ناسور شدن: مبتلا شدن
ناسیونالیست: ملیگرا
ناشاد: غمگین، اندوه ناک
ناشتا: ویژگی آن که یا آنچه از شب قبل چیزی نخورده یا چیزی ننوشیده باشد
ناشتا منش:حریص، گدا منش
ناشر: آن که کتاب چاپ و منتشر میکند
ناشز: ویژگی شوهری که حقوق ناشی از نکاح را در مورد همسرش رعایت نمیکند
ناشزه: ویژگی زنی که حقوق ناشی از نکاح را در مورد شوهرش رعایت نمیکند
ناشکیبا:ویژگی آنکه صبر و آرام ندارد
ناصح: نصیحت کننده
ناصبی: آن که دشمنِ علی (ع) وخاندان اوست.
ناصیه: پیشانی
ناضر: مسرور، شاد
ناف بر زمین گذاشتن: سنگین شدن بارِ ستور چنان که شکم بر زمین گذارد، و به مجاز، عاجز شدن
ناف خرچنگ: روز پانزدهم برج سرطان
ناف هفته: روز سه شنبه
نافذ الامر: ویژگی آنکه دستوراتش قابل اجراست.
نافرجام: فاقد پایان و عاقبت خوش
نافرخ: نامبارک؛ شوم
نافرزام: ناشایست، نکوهیده
نافرزان: جاهل، نادان