آثار مشق شب, اخبار دنیای نشر, اخبار فرهنگی، ادبی، هنری ایران, اخبار مشق شب, دست نوشته‌ها, گوناگون

صفدر و صفورا

صفورا: غروب چرا دلگیر است؟
صفدر: خاطراتِ ریخته در ظرفِ زمانِ غروب زیادتر از رازداری اذان و مناره و مسجد اگر شود،
دلگیر و بغض‌دارمان می‌کند.

اذان تا بتواند غم غروب را به جان می‌خرد.

صفورا: خاطرات آدم‌هایی که از میانمان رفتند؟
صفدر: خاطرات آدم‌هایی که نباید از میان می‌رفتند‌.
خاطراتِ نا‌فرجام،
لبخندهایِ جوان مرگ،
قدم زدن‌هایِ بی بازگشت،
آغوش‌های رها مانده در باد،

و سختر از همه، غروب روایتگر درهایی است که کوفته شد و پاسخِ صاحب خانه سکوت بود.

صفورا: چگونه تو با این بار سترگ بر شانه، غروب‌ها با لبخند، پاسخ “کیستی” مرا  با “صفدرِ تو” می‌دهی؟!

صفدر: رازش نزد لحنِ کلام و شیوایی نگاه توست.

من از ابهام و سختی غروب، با همه تلخی‌اش فقط به شوق آن کلام و این نگاه، دشت تا آستانه در خانه را می‌دوم.

#رضا_هوشمند

بازگشت بە لیست

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


هشت × 7 =